بیوگرافی فرهاد مجیدی
بی شک محبوب ترین استقلالیِ حال حاضر در جمع آبی ها، فرهاد مجیدی است.
خواندن زندگینامه فرهاد مجیدی، برای تان آن قدر جذاب خواهد بود که تا پایان این داستان ما را همراهی کنید.
تاریخ تولد فرهاد مجیدی
از میان هزاران هزار نوزاد متولد شده در روز ۱۳ خرداد سال ۱۳۵۵، یک پسر بچه در تهران دیده به جهان گشود، بختش بلند بود و نامش فرهاد مجیدی!
نام کامل او، فرهاد مجیدی قادیکلایی است. خودش در تهران متولد شد اما خانوادهاش اصالتا مازندرانی و قائم شهری هستند.
نام پدر فرهاد مجیدی، برار جان بود. او در تیر ماه سال 1397 دار فانی را وداع گفت و فرهاد و فرزاد را عزادار کرد.
خانواده فرهاد مجیدی
پدرش نظامی و کارمند صنایع دفاع و مادرش خانه دار بود.
یک برادر و دو خواهر دارد. نام برادرش فرزاد است که یک سال از فرهاد کوچیکتر است و او هم بازیکن فوتبال بوده و هر دو لباس استقلال را به تن میکردند.
فرزاد همیشه در کنار فرهاد حضور دارد و تعصب شدیدی به برادر بزرگترش دارد.
یک بار که فرهاد مجیدی در برنامه نود حضور یافته بود درباره دوران کودکی خود با فرزاد گفت: من و فرزاد وقتی کوچک بودیم در خانه با جوراب توپ درست میکردیم و فوتبال بازی میکردیم. من عاشق مجید نامجو مطلق بودم و فرزاد عاشق بیانی. در زمان فوتبال بازی کردن من گزارش هم میکردم.
زندگی شخصی فرهاد مجیدی
معمولا دانستن زندگی شخصی شخصیت های معروف و محبوب برای همه جذابیت دارد. هرچند فرهاد مجیدی اصلا علاقه ای ندارد مسائل شخصی و خصوصی زندگی اش در رسانه ها منتشر شود اما در این قسمت از بیوگرافی فرهاد مجیدی کمی از جزئیات زندگی او برای شما خواهیم گفت.
نام همسر اول فرهاد مجیدی، فرناز مومنی است. فرهاد در یک آژانس هواپیمایی با او آشنا شد.
فرهاد مجیدی دو فرزند به نام های تیام و امیربردیا دارد که روابط بسیار صمیمی ای با کودکانش دارد و به شدت به فرزندان خود اهمیت میدهد. از آن جایی که فرزندان فرهاد مجیدی در خارج از ایران و در دوبی زندگی میکنند، مجیدی همیشه در تعطیلات خود به آن ها سر میزند و ترجیح میدهد زمان خود را در کنار فرزندانش سپری کند.
درباره صحت و سقم همسر دوم فرهاد مجیدی اطلاعات مستندی وجود ندارد.
دوران نوجوانی
از کودکی به فوتبال علاقه داشت اما پدر و مادرش چندان راضی نبودند و بیشتر دوست داشتند فرهاد مشغول درس و مدرسه اش باشد تا فوتبال، اما او بیش از درس به فوتبالش توجه داشت.
از ۱۴ سالگی فوتبالش را آغاز کرد و به واسطه پدرش در تیم پایه های صنایع نظامی پارچین حضور یافت. سپس به تیم جوانان کشاورز پیوست که اولین تیم رسمی او محسوب میشود.
پس از مدت کوتاهی حضور در جوانان کشاورز، به تیم جوانان بهمن پیوست.
با تلاش زیاد و تمرین های پی در پی خود را به تیم بزرگسالان بهمن رساند. این جوان ترکه ای و لاغراندام به قدری خوش درخشید که چشم آبی های پایتخت را گرفت.
پس لباس استقلال را به تن کرد و یه یک پیمان ابدی با هواداران آبی بست…
چشیدن طعم شیرین خوشبختی در روزهای جوانی
او فقط بیست سال داشت که علی فتح الله زاده در رقابت با یکی دو تیم دیگر او را به خدمتِ استقلال درآورد.
در لیگ آزادگان سال 76-77 برای اولین بار پیراهن مقدس استقلال با شماره پانزده را بر تن کرد و کنار بزرگانی چون: زرینچه، پاشازاده، مرفاوی، منصوریان و فکری قرار گرفت. اما این نام های بزرگ هم باعث نشد ناصر حجازی این جوان بیست ساله خوش تکنیک را نادیده بگیرد؛ وی در نهایت با زدن هفت گل، در اولین فصل حضورش در جمع آبی ها قهرمانی در استقلال را تجربه کرد.
چیزی نگذشت که فرهاد مجیدی در همان سال های اول حضورش در استقلال نزد هواداران آبی محبوب گشت. او که به واسطه سرعت خوب و فرارهایش از میان مدافعان و ضربه سرهای شیرجه ای و عالی اش سکوهای آبی را به شدت به وجد می آورد لقب “مجیدی کلینزمن” را به تصاحب خود درآورد و به گفته خودش خیلی زود طعم شیرین خوشبختی و محبوبیت را در روزهای جوانی با استقلال چشید.
نه سال دوری و دوباره بازگشت به استقلالِ حجازی
بعد از بازی جنجالی استقلال-فجر سپاسی در آبان 78 و محرومیت ده جلسه ای فرهاد مجیدی عملا آن فصل را از دست می داد پس تصمیم گرفت لژیونر شود و به راپیدوین اتریش رفت.
بعد از یک فصل و نیم حضور در اتریش، دوباره به ایران بازگشت و برای مدت کوتاهی به استقلال آمد و شش بازی برای این تیم به میدان رفت و سپس به تیم الوصل امارات پیوست.
مجیدی در الوصل آمار فوق العاده ای از خود به جای گذاشت و نام خود را در تاریخ این باشگاه ثبت کرد و به جمع برترین گلزنان تاریخ این باشگاه ملحق شد. او ۶۸ گل در لیگ امارات، ۴۰ گل در جام حذفی و جام اتحادیه و ۲۲ گل در رقابتهای دیگر این کشور به ثمر رساند.
موتور گلزنی الوصل شده بود و به شدت نزد هواداران محبوب بود تا جایی که در آن زمان یک بار دبی اسپرت در یک گزارش اعلام کرد که : “فرهاد مجیدی باعث افزایش هواداران الوصل شده است.”
به واسطه عملکرد درخشان فرهاد به صورت قرضی به العین رفت تا این تیم را در مسیر قهرمانی در آسیا کمک کند که اتفاقا خیلی هم مثمر ثمر واقع شد. گل فرهاد مجیدی به دالیان چین در دیدار فینال جام باشگاه های آسیا شد گل قهرمانی العین در آسیا العینی ها و سور و ساط جشن قهرمانی را به کرد. این گونه فرهاد مجیدی در تیم العین هم از خود خاطرات خوشی به جای گذاشت.
او در ادامه برای تیم های الوصل، الاهلی و النصر بازی کرد.
فرهاد مجیدی که مدتی بعد از رفتن ناصر حجازی از استقلال، او هم رفت با بازگشت ناصرخان در سال 86، دوباره به استقلال برگشت. علیرغم اینکه قراردادش هنوز با النصر تمام نشده بود آن را فسخ کرد و به قول خودش (در برنامه نود) با تماس ناصر حجازی به او، نفهمید چگونه ساکش را جمع کند و به ایران آمد و دوباره به آغوش هواداران آبی برگشت. او آمد که این بار بماند، نه برای چند فصل در تیم بزرگ استقلال، بلکه برای ابد در قلب هواداران و تاریخچه تیم محبوبش.
آن اتفاقاتِ لیگ هفتم برای استقلال و ناصر حجازی و دیر رسیدن کارت ITC مجیدی باعث شد فرهاد فقط هفت بازی برای استقلال با مربیگری شخصیت محبوبش انجام دهد چرا که با اتفاقات هفته دوازدهم بازی استقلال-پیکان، نیمکت استقلال ناصرخان را برای همیشه از دست داد. گریه های فرهاد در آغوش ناصر حجازی بعد از آن شکست تلخ و تشویق بی امان آن ها توسط هواداران علیرغم باخت تیم، قابی ای است که هیچ وقت آبی ها آن را از یاد نمی برند.
برخلاف میل سکوها، ناصر حجازی نیمکت مربیگری استقلال را ترک کرد و پس از مدتی امیر قلعه نویی سکان هدایت آبی ها را برعهده گفت. با تغییرات پیش آمده فرصت برای بازی به فرهاد مجیدی کمتر میرسید.
با وجود آمادگی،در بیشتر بازی ها نیمکت نشین بود و اکثرا به عنوان بازیکن تعویضی به میدان رفت ولی در همان اندک زمان حضورش در زمین بسیار تاثیرگذار بازی میکرد.
در لیگ برتر 87/88 با مربیگری امیر قلعه نویی، استقلال قهرمان لیگ ایران شد و یک افتخار دیگر به کارنامه مجیدی اضافه شد.
بهترین سال های فوتبالی فرهاد مجیدی و ناگهان یک شوک…!
در پایان فصل قهرمانی استقلال، قلعه نویی استقلال را به مقصد اصفهان ترک کرد و صمد مرفاوی جایگزین او شد. حالا فرهاد دوباره فرصت یافته بود خود را به همگان ثابت کند. مرد اول استقلال شده بود، بازوبند کاپیتانی را به بازوانش می بست. محبوب سکو ها بود و هر روز محبوب تر هم میشد. گل های فرهاد مجیدی در آن فصل از لیگ قهرمانان آسیا از به یادماندنی ترین سکانس های فرهاد مجیدی در زمان سرمربی گری مرفاوی است.
استقلال در پایان آن فصل از لیگ برتر در مقام سوم قرار گرفت. صمد مرفاوی رفت و پرویز مظلومی سرمربی جدید آبی ها شد.
قطعا دوران سرمربیگری مظلومی، بهترین سال های فوتبالی فرهاد بود. او بازیکن فیکس و همه کاره استقلال در میدان شد. گل های حساس و زیبا و تعصب به پیراهن تنش او را روز به روز محبوب تر می کرد. با پوشیدن شماره هفت و بستن بازوبند کاپیتانی که الحق شایسته اش بود، چه هوادارِ روی سکوها، چه بازیکنِ در زمین و چه مربیِ کنار زمین امیدشان یک نفر بود، فرهاد مجیدی! فرهادی که همواره بوی گل می داد، اسم او سکو ها را به غوغا می انداخت، توپ که به او می رسید استادیوم نیم خیز می شد، آهای فرهاد مجیدی هایی بود که هواداران برای او سر می دادند. در تیم کهکشانی استقلال، از همه محبوب تر و موفق تر بود.
اما به یکباره قصه شیرینِ فرهاد، تلخ شد. فرهاد مجیدی تصمیم گرفت برای مدتی استقلال را ترک کند.به عقیده خیلی ها تصمیم او به اتفاقاتی که در پایان آن فصل رخ داد برمی گردد. رفتن پرویز مظلومی از تیم و بازگشت امیر قلعه نویی به استقلال!
در آن زمان مدیرعامل وقت استقلال، علی فتح الله زاده اعلام کرد فرهاد به خاطر مشکلات خانوادگی و دوری از فرزندانش مجبور به ترک استقلال شده اما بعد ها مجیدی این موضوع را تکذیب کرد و گفت: من هیچ وقت همچین مصاحبه ای نکردم و دلایل من برای ترک استقلال این نبوده.
او هیچ وقت به طور صریح درباره جدا شدنش در آن مقطع از فصل سخن نگفته است اما در برنامه نود توضیح داد: «من اصول حرفهای را انتخاب کردم و وقتی دیدم فضایی به وجود آمده که نمیتوانم کار کنم ترجیح دادم بروم تا سوهان روح کسی نشوم. همانطور که روزی با آمدنم به استقلال کمک کردم گاهی هم باید با رفتن کمک میکردم. گاهی خیر در نبودن است و من رفتن را انتخاب کردم چرا که تنها گزینه من بود. وقتی در فضایی باشی که نتوانی خوب تمرین کنی و انگیزه لازم را نداشته باشی نباید بمانی و مردم ما هم باهوش هستند و وقتی من هم از مدیریت و استعفا حرف زدم همه چیز را میفهمند من دوست نداشتم برای استقلال حاشیه درست کنم.»
فرهاد ترک عادت نمی کند!
هیجان انگیزترین و متفاوت ترین قسمت داستان زندگینامه فرهاد مجیدی مربوط به این بخش از بیوگرافی فرهاد مجیدی میشود:
فرهاد مجیدی از استقلال رفت و به الغرافه پیوست. الغرافه ای که از قضا با پرسپولیس در آسیا هم گروه بود. حالا باید باری دیگر در ازادی مقابل بازیکنانی که لباس پرسپولیس را به تن دارند قرار بگیرد.
اصلا انگار فرهاد آفریده شده است تا رعشه به تن سرخ ها بیندازد… بعد از آن چهار گل معروف مجیدی و چهار برد متوالی استقلال، حالا او دیگر در استقلال نیست اما فرهاد ترک عادت نمی کند…!
29 فروردین 91 بعد از ماه ها دوباره پا به استادیوم آزادی گذاشت، اما نه آن استادیومی که فرهاد به رنگ آبی اش عادت داشت و از سکوهایش صدای “آهای فرهاد مجیدی” برمیخاست، این بار باید قدم در جهنم آزادی میگذاشت! اما او خوب بلد است چگونه آتش را گلستان کند و از جهنم سوزان آزادی یه قاب تماما بهشتی برای آبی ها بسازد. آری! فرهاد خوب میداند چگونه قصه اش را به بهترین شکل روایت کند.
از زیر لباس الغرافه، پیراهن آبی اش را بر تن کرده بود تا وقتی گل زد باز هم به یاد روزهای بازی در استقلال و به یاد لباس استقلال، پیراهن آبی اش را ببوسد اما انگار تقدیر جور دیگری برای او می خواهد رقم بزند.
استقلالی ها دلتنگ بازی های چشم نواز شماره هفت محبوب شان شده بودند، حالا فرصت خوبی بود تا دوباره او را در قاب تلوزیون و در استادیوم آزادی تماشا کنند. پس پای تلوزیون نشستند، نه برای مشاهده بازی نماینده ایران در اسیا، بلکه برای رودرویی فرهاد با لشکر سرخ ها…
دقیقه 74 بازی پرسپولیس – الغرافه است؛ فرهاد مجیدی در محوطه جریمه پرسپولیس سرنگون میشود. سرش را که بالا می آورد تا ببیند تصمیم داور چیست، کارت زرد دوم را جلوی چشمانش می بیند. انگار شیث رضایی که دل خوشی از فرهاد ندارد از همه پرسپولیسی ها خوشحال تر است و مدام به داور یادآوری می کند دومین کارت زرد مجیدی است. کارت زرد دوم و اخراج! پس از اخراج فرهاد، شیث برای این تصمیم داور دست می زند. حالا فرهاد باید جلوی دیدگان صد هزار پرسپولیسی صحنه را ترک کند. میدانست زخم های کاری روی تن سرخ ها به جا گذاشته است و بدرقه خوبی برایش نخواهند داشت.
یک لحظه کینه و نفرت و عشق و هیاهو آزادی را فرا میگرد… فرهاد به یکباره جهنم 96000 نفره آزادی را یک تنه به سلاخی می کشد. پیراهن الغرافه را در میاورد، پیراهن آبی تنش عجیب میان این همه قرمز پوش خودنمایی میکند. یک بوسه عاشقانه از روی دلتنگی به پیراهن آبی تنش میزند و باز هم عشق و تعصب خود به استقلال را به رخ همگان می کشد.
در سرخ ترین روز آزادی، او با لباس آبی قدم برمیدارد و با هر قدم پر غرورش، داغ یک کینه را دل سرخ ها زنده میکند. چهار… چهار گل با لباس استقلال به پرسپولیس، چهار برد پیاپی و حالا فرهاد یک نماد برای استقلالی ها خلق میکند.
روزهای بی فرهادِ استقلال
امیر قلعه نویی روی نیمکت استقلالِ لیگ سیزدهم می نشیند. با آمدن امیر، شاید همه بازگشت فرهاد را غیرممکن میدانند. اما هوادار است دیگر… دلش تنگ می شود برای بازی های شماره هفت محبوب تیم شان، برای گل های زیبا و سه امتیازی فرهاد مجیدی، برای آن شادی پس از گل های پر احساسش که با هواداران تقسیمش می کرد، برای کاپیتانی که انگار آن بازوبند زرد رنگ فقط بر بازوان او آن گونه مقتدرانه خودنمایی می کرد.
هوادار فرهاد را صدا میزند… خانه دلتنگ فرزندش شده است و فرزندش دلتنگ تر … در چندین بازیِ پیاپی دقیقه های آخر که می رسد، اعتراض هواداران بلند میشود و نام فرهاد مجیدی از سکوها قطع نمی شود.
فرهاد مجیدی که می بیند عده ای تشویق او را عامل ناکامی استقلال در نتیجه نگرفتن تیم می دانند در هفت مهر 1391 از فوتبال خداحافظی می کند و از هواداران بخاطر “جدایی ناخواسته” سربازشان عذرخواهی می کند. او با وجود آن که از چندین تیم لیگ برتری از جمله پرسپولیس (در زمان رویانیان)، مس کرمان، تراکتورسازی تبریز و … پیشنهاداتی با رقم قرارداد خوب داشت اما نخواست در ایران پیراهنی جز پیراهن مقدس تیم استقلال بر تنش برود.
بازگشت بانجامن باتن ایران
حدود دو ماه بعد از خداحافظی فرهاد مجیدی از فوتبال، با رخ دادن برخی اتفاقات، زمینه برای بازگشت وی فراهم می شود و در نهایت در بامداد 28 آذر دوباره شیرین و فرهاد به وصال هم میرسند و فرهاد دوباره به خانه اش بر می گردد.
سن 36 سالگی هم نمی تواند پر و بال او را بگیرد. هربار که به میدان می آید سکو ها را غرق شور و شوق و هیجان می کند. شبیه جوانی بیست ساله استارت می زند و توپ را تا عمق دفاع تیم حریف جلو می برد. با هر توپی که جلوی پایش می افتد صحنه ای دیدنی را رقم می زند. جوری در زمین بازی می کند که یادمان می رود 36 سال دارد و هشت ماه بوده که در مستطیل سبز ندویده است. فقط حضور و بودنش کافی است تا جامی به نام استقلال ثبت شود و در پایان لیگ 91-92 به عنوان کاپیتان جام قهرمانی را بالای سر می برد.
این دومین قهرمانی مشترک فرهاد و امیر بود!
و اما یک خداحافظی تلخ در غروب غم انگیزِ پاییزی
در دلگیر ترین روز پاییز، 7 آبان 92 ، هفت مقدس هم می رود. در دقیقه 89 بازی استقلال- مس کرمان تابلوی تعویض بالا می رود؛ ناگهان ورزشگاه آزادی که به دلیل برگزار شدن بازی در وسط هفته، خلوت است بهت زده می شود. فرهاد پیراهنش را در می آورد و به سمت قلعه نویی می رود تا از او به عنوان بزرگتر تیم رخصت بگیرد. در چهارگوشه زمین روی پیراهن استقلال سجده می کند و آن را می بوسد. خودش می خواست این تصمیم را از قبل اعلام نکند تا شاید دل کندن برایش کمی آسان تر شود. چشمان خیس و بغض سنگین گلویش، تعصبش را بیش از همیشه آشکار می کند. فرهاد در روزهایی که هنوز می توانست بدرخشد رفت تا همه او را با لحظه های خوب به یاد بیاورند. او آنقدر محبوب بود که حتی اگر در 40 سالگی هم خداحافظی می کرد هوادار از دیدنش در میانه میدان سیر نمی شد.
از هوادار گرفته تا بازیکنان و شخصیت های معروف سینمایی و فوتبالی، این خداحافظی را باور نمیکردند.
هواداران با اشک نامش را فریاد میزدند تا شاید او را از رفتن منصرف کنند اما او تصمیمش را گرفته بود…
فردای روز خداحافظی فرهاد مجیدی، به جامعه فوتبال یک شوک دیگر وارد شد، قلب پسر بچه ای نتوانست تاب این دوری را بیاورد و بعد از خداحافظی مجیدی، احمد چشم بر جهان بست…
دوره جدید زندگی فرهاد مجیدی
در این قسمت از بیوگرافی فرهاد مجیدی وارد دوره جدیدی از زندگی فرهاد میشویم… یعنی فرهاد مجیدی در قامت سرمربی!
دقیقا همانگونه که هواداران برایش میخواندند، “خورشید بی غروب”… او هرگز افول نمیکند بلکه روز به روز موفق تر می شود.
بعد از خداحافظی از دنیای بازیکنی تصمیم گرفت رویاهای بزرگتری را فتح کند و خود را آماده ی مسئولیت سخت تری کرد.
همچون روز های جوانی که سخت تمرین میکرد، جدی و مصمم پیگیر مدرک مربیگری اش شد. زیر نظر فدراسیون فوتبال انگلیس در یک کلاس مربیگری در لندن شرکت کرد و برای آشنایی با متد های روز مربیگری در جهان، مدتی را در آکادمی اسپانیول حضور یافت تا این آموزش ها توشه ی راه دراز پیش رویش کند.
5 سال فرهاد مجیدی در عرصه فوتبال حضور فعالی نداشت و استقلالی ها حسابی دلتنگش شده بودند تا اینکه در دی 1397 به عنوان دستیار وینفرد شفر به کادر فنی استقلال اضافه شد. چند ماه بعد، پس از برکنار شفر در بازی های آخر استقلال در آن فصل به طور موقت سرمربی استقلال شد.
مدیرعامل وقت، تصمیم داشت برای فصل جدید یک مربی ایتالیایی بیاورد. فرهاد هم از استقلال جدا شد و با روبرو شدن با پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی امید، آن را پذیرفت چند ماه به طور جدی مشغول تمرین با بازیکنان امید تیم ملی بود اما به خاطر اختلاف با مسئولان فدراسیون و دخالت برخی از اعضای تیم در تصمیمات فنی، از مسئولیت خود استعفا داد.
با جدایی استراماچونی از استقلال مجددا فرهاد به استقلال بازگشت و در سخت ترین شرایط ممکن که هیچ کدام از پیشکسوتان استقلال جرئت قرار گرفتن در این موقعیت را نداشتند هدایت استقلال را برای نیم فصل باقیمانده از لیگ نوزدهم بر عهده گرفت. از یک فصل سخت و کابوس وار با موفقیت گذر کرد و در لیگ و جام حذفی به مقام نایب قهرمانی دست یافت.
در پایان فصل، احمد سعادتمند ادعا کرد به دنبال بازگرداندن اندره آ استراماچونی است. خبر رفتن سعادتمند به ایتالیا پیش از دیدار حساس استقلال در دربی (در نیمه نهایی جام حذفی) و فینال جام حذفی (مقابل تراکتور) حواشی زیادی به دنبال داشت.
پس از باخت استقلال در فینال جام جذفی، فرهاد مجیدی هم استعفا داد تا مشکلی برای بازگشت استراماچونی، این ایتالیایی محبوب نباشد. اما پس از استعفای خود به هواداران اعلام کرد که مدیرعامل استقلال قصد بازگشت این مربی را ندارد و تمام این نقشه ها برای برکناری او بوده است تا یک مربی ایرانی جایگزین او شود.
صحت صحبت های فرهاد مجیدی چندی بعد ثابت شد و استراماچونی طی یک استوری اینستاگرامی در صفحه شخصی خود اعلام کرد مدیرعامل اسقلال هیچ پیشنهاد رسمی ای برای سرمربیگری استقلال به او نداده است و مذاکراتی باهم نداشته اند.
در نهایت بعد از این کش و قوس ها، محمود فکری سرمربی استقلال شد تا برای لیگ بیستم هدایت استقلال را برعهده بگیرد. نتایج ضعیف استقلال و نحوه بازی تیم محمود فکری هواداران استقلال را راضی نمی کرد از این رو محمود فکری به اصرار هواداران برکنار شد.
دوباره استقلالی ها در سخت ترین شرایط به دنبال اسطوره خود رفتند و از مدیریت استقلال درخواست کردند فرهاد مجیدی را بازگردانند. پناه بردن به اسطوره های محبوب یک تیم همیشه راهکاری است که مدیران برای آرام کردن جو از آن استفاده میکنند.
مجیدی در آن بازه زمانی از تیم های مختلفی چون ذوب آهن، تراکتور و … پیشنهاد داشت اما دلش همراه استقلال بود. او در زمان بازیگری ایران پیراهن هیچ تیمی جز پیراهن استقلال را به تن نکرده بود و حالا در کسوت مربیگری هم انگار نمیتوانست جایی جز استقلال باشد. اگر فرهاد مجیدی را عاشق ترین فرزند این خانه بدانیم اغراق نکرده ایم. در شرایطی که هواداران استقلال روزهای تلخی را سپری میکردند تنها کسی که جسارت این را پیدا کرد که هدایت این کشتی عشق را بر عهده بگیرد کسی نبود جز فرهاد مجیدی!
او در شرایط نابسامان مدیریتی و مالی، برای حفظ روحیه بازیکنانش از منابع شخصی به آن ها پاداش می داد و حتی در برخی موارد هزینه هتل و درمان بازیکنان را هم بر عهده گرفته بود. فقط عشق میتواند موجب شود اینگونه بی منت خدمت کنی…!
اطلاعات و دانش به روز، محبوبیت نزد هواداران، رابطه خوب با بازیکنان، جدیت و منضبط بودن و … همه در کنار هم موجب شده است از فرهاد مجیدی یک سرمربی با دیسیپلین بسازد و هواداران استقلال در ایران به کسی جز او اعتماد نداشته باشند. هر چند چون مجیدی بدون رزومه مربیگری هدایت استقلال و این تیم بزرگ را بر عهده گرفت قطعا در اوایل مسیر بی تجربگی های دارد اما او نسبت به اولین فصل حضور در استقلال به عنوان سرمربی تغییرات محسوسی داشته و در ادامه مسیر درس های زیادی باید بیاموزد تا به یک مربی پخته و بی رقیب تبدیل شود.
چندین سال پیش او در یک مصاحبه گفته بود: «روزی قوی ترین استقلال تاریخ را میسازم و آرزویم قهرمانی در آسیا با استقلال است.»
و حالا بعد از چند سال از این مصاحبه، تمام رکورد ها را با استقلال درو کرده است:
- بیشترین پیروزی متوالی در استقلال
- رکورد شکست ناپذیری در یک فصل
- تنها مربی تاریخ لیگ برتر که در کمتر از 50 بازی به صد امتیاز رسید!
- و …
البته در زمان تهیه زندگینامه فرهاد مجیدی توسط تیم تحریریه اسپورتتو، هنوز لیگ بیست و یکم به پایان نرسیده است و چه بسا استقلالِ فرهاد مجیدی بتواند با حفظ این روند رکورد های دیگری هم به نام خود سند بزند.
چسبیدن ستاره سوم بر روی لباس استقلال با مربیگری فرهاد مجیدی برای استقلالی ها جذابیت دیگری دارد.
در اواسط فصل لیگ بیستم سرمربی استقلال با استقبال شدید هواداران به خانه بازگشت. این بار پخته تر، قوی تر، با تجربه تر و عاشق تر…!
در این دوره فرهاد مجیدی تمام رکورد ها را جا به جا کرد و به نام استقلالِ مجیدی در تاریخ ثبت کرد. حالا استقلالِ فرهاد مجیدی مدعی ترین عنوان کسب قهرمانی هم در لیگ برتر و هم در جام حذفی است
باید دید آیا فرهاد میتواند یک فصل شیرین دیگر از زندگی اش را با قهرمانی استقلال رقم بزند؟!
.
.
.
از اینکه تا آخر بیوگرافی فرهاد مجیدی با ما همراه بودید از شما متشکریم!