امروز دقیقا ۱۰ سال از آخرین بازی ایران و عربستان در ورزشگاه آزادی میگذرد
هفت روز از شروع سال ۸۸ به آرامی طی شده ولی این آرامش قبل از طوفان بود… تیم ملی فوتبال ایران با هدایت علی دایی، دور رفت بازی های مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ را با سه تساوی و یک برد، بالاتر از عربستان ۴ امتیازی و امارات یک امتیازی و پایین تر از دو کُره با ۸ و ۷ امتیاز، در رده ی سوم به پایان رسانده بود. برنامهی مسابقات هم به شکلی تنظیم شدهبود که هر تیم تا پایان خردادماه، چهار بازی دور برگشت خود را انجام داده تا تکلیف گروه مشخص شود و دو تیم اول به طور مستقیم بلیط آفریقای جنوبی را بدست آورند و تیم سوم وارد مسیر پلی-آف شود. با توجه به این شرایط، میزبانی از عربستان، آنهم در نوروز، این موقعیت را فراهم کردهبود تا در صورت پیروزی هم گام بلندی برای صعود برداریم و هم دست آنها را از جام جهانی تا حدود زیادی کوتاه کنیم و به نوعی انتقام سال ۲۰۰۲ را بگیریم. بنابراین علاوه بر حساسیتهای همیشگی مصافهای این دو تیم، اهمیت فوقالعادهی بازی آن را به یک جنگ تمام عیار تبدیل کردهبود.
درست یادم میآید که شنبه روزی بود و تصمیم گرفتهبودم به ورزشگاه بروم. بازی ساعت ۱۹ آغاز میشد ولی با توجه به خلوتی تهران در ایام عید، ساعت ۱۸ از منزل خارج شدم وخیلی سریعتر از زمان معمول به درب شرقی استادیوم آزادی رسیدم. همه چیز داشت درست پیش میرفت که ناگهان با سیل جمعیتی که پشت گیتهای بسته ماندهبودند، مواجه شدم! مأموران با اعلام اینکه ظرفیت شده از مردم میخواستند که به خانههایشان برگردند. با دیدن این صحنه، ناخودآگاه به یاد بازی ایران – ژاپن در عید سال ۸۴ افتادم که شیرینی برد آن مسابقه، با کشته شدن هفت نفر بر اثر ازدحام جمعیت و سوء مدیریت مسئولان وقت، به تلخی تبدیل شد ولی ظاهرا این بار و از ترس تکرار اتفاقات اینچنینی درهای ورزشگاه را بسته بودند. دو دل مانده بودم که برگردم و حداقل بازی را از تلویزیون تماشا کنم یا منتظر بمانم. بنابراین دقایقی صبر کردم و کمکم بازی شروع شد و بسیاری از مردم، محل را ترک کردند و نهایتا حدود دقیقهی ۱۰ مسابقه با اصرار و فشار تماشاگران باقیمانده، درهای استادیوم باز شد! از خوشحالی تا طبقهی دوم دویدم. آن روزها طبقهی دوم به صورت سکو بود و هنوز صندلی گذاری نشدهبود، پس گنجایشش بیشتر بود ولی با این حال جای سوزن انداختن نبود و صد هزار طرفدار مشغول تماشای بازی بودند. به هر زحمتی که بود زیر اسکوربرد خودم را بین جمعیت جا دادم و از جو موجود در ورزشگاه لذت بردم. شعار معروف ” این تیمِ شیرانه؛ یا علی مدد” سر داده میشد و قسمت یا یاعلیِ آن محکمتر از همیشه برای تضعیف روحیهی تیم رقیب نواخته میشد. همچنین با گذشت دقایقی شعار ” یا زهرا(س) ” کاملا یک صدا فریاد زدهشد تا بار دیگر متوجه شویم که این صرفا یک بازی فوتبال ساده نیست وریشههای قدیمیتری دارد. بارها و بارها بعد از آن مسابقه به استادیوم رفتم ولی بدون اغراق میگویم که آن شور و حال، منحصربهفرد بود به نحوی که دیگر هرگز تجربهاش نکردم. ( بماند که الآن چندین سال است بازیهای نمایندگان ایران و عربستان در کشور ثالث برگزار میشود.) ستارههایی مثل کاپیتان مهدویکیا و زوج اوساسونایی فوتبال ایران ( نکونام وشجاعی) در ترکیب حضور داشتند و وحید هاشمیان هم روی نیمکت بود. البته اصلیترین غایب تیم ملی، علی کریمی بود که دایی روی نامش قلم قرمز کشیدهبود.آن دقایق تیم ایران برتری نسبی داشت و چند موقعیت نصفه و نیمه را از دست داد. حدود ۳۰ دقیقه از بازی گذشتهبود که احساس کردیم در جایگاه VVIP ورزشگاه خبری شده و برای چند لحظه کل نگاهها به آنجا معطوف و مشخص شد دکتر محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت، وارد شده است که این امر، هم مهر تاییدی بود بر حساسیتهای بازی و هم یادآورندهی انتخابات چند ماه بعد! گویی در آن سال قرار بود فوتبال و سیاست، دست در دست هم، غرق در دریای اتفاقات عجیب بشوند…
اواخر نیمهی اول، عربستان بر خلاف جریان بازی به گل رسید که شکر خدا داور، نیشیمورای ژاپنی معروف، گل را مردود اعلام کرد تا این هشدار به تیم ملی داده شود که اگر غفلت کنند، رقیب آمادهی ریختن زهر است. نهایتا نیمهی اول بدون گل به پایان رسید.
نیمهی دوم، برابر آغاز شد تا اینکه در در دقیقهی ۵۷ حرکت خوب خلعتبری از جناح چپ با پاس خوبش به مسعود شجاعی همراه شد و او هم که تا آن لحظه کمفروغ ظاهر شدهبود، با شوتی دقیق گل اول بازی را به ثمر رساند. ورزشگاه غرق در شادی شد چرا که با این نتیجه همه به مراد دلشان میرسیدند؛ هم دایی ثابت میکرد که انتقادات مطرحشده از او درست نبوده، هم رئیس جمهور میتوانست با یک جشن صد هزار نفری به استقبال انتخابات پیشرو برود و نشان دهد که تجربهی حضور قبلیاش در استادیوم کشتی که با باخت لحظه آخری ایران همراه شد، اتفاقی بوده و هم رویای دو حضور متوالی در جام جهانی میتوانست رنگ واقعیت بگیرد. بعد از گل هم ایران برای دقایقی میدانداری کرد ولی کمکم عربستان جلوآمد و بعد از ایجاد چند موقعیت خطرناک، حدود دقیقهی ۸۰ در مصافی تک به تک دروازهی ایران را گشود تا کار به تساوی کشیدهشود. پس از گل بازیکنان سعودی که مثل همیشه استاد جنگ روانی هم بودند، سعی داشتند توپ را سریع به وسط زمین ببرند که حسن اشجاری با آنها درگیر شد و پس از آن، ایران روحیهی خودش را کاملا باخت و ناامیدی در چهرهی تماشاگران و بازیکنان مشهود شد. در این میان، رقیب از فرصت استفادهکرد و در دقایق پایانی و روی یک ضربهی کرنر، تیر نهایی را شلیک کرد. به این ترتیب و در کمتر از ده دقیقه تمام آن رویاها فروریخت به طوری که در اندک زمان باقیمانده، حتی توان حمله هم نداشتیم و بازی همان نتیجهی دو بر یک به پایان رسید. سوت پایان مسابقه، سوت شروع اتفاقات عجیب بود. خیلی از مردمی که تا چند دقیقه پیش، سرخوش از پیروزی بر رقیب دیرینه مشغول تشویق تیم بودند، به یکباره با فریاد زدن نام علی کریمی، خواستار اخراج دایی شدند! پرتاب نارنجک توسط آنها و شادی نفرتبرانگیز بازیکنان عربستان در مقابل آن جمعیت باعث شد که این پیروزی برای آنها فقط سه امتیاز نداشتهباشد؛ آنها نهتنها به شانس خوبی برای صعود دست پیدا کردند و ایران را هم به رتبهی چهارم فرستادند بلکه جنگ بین دو قدرت حوزهی خلیج همیشه فارس را نیز بردند تا مقامات سعودی حاضر در جایگاه ویژه با پوزخندی کنایهآمیز، به بحران رفتن تیم ایران را به رئیس جمهورش تبریک بگویند و این قاب، آخرین تصویری باشد که تا اطلاع ثانوی از خود در تهران به جای میگذارند.
بازیکنان که به رختکن رفتند، ماندند یکصد هزار تماشاگری که با آن ناراحتی و خشم باید معطل شدن طولانی در صف پارکینگ و ترافیک خیابانهای اطراف را هم تحمل میکردند که اغلبشان ترجیح دادند به جای محاسبهی شانس اندک برای صعود، به شعار علیه دایی و تشویق علی کریمی بپردازند که البته تعدادی از آنها هم با مأموران یگان ویژه برخورد پیدا کرده و دستگیر شدند تا شب تلخ فوتبال ایران تکمیل شود.
حدود سه برابر زمان رسیدن به استادیوم طولکشید تا به منزل برگشتم و در این بین بازار شایعات داغ بود و بسیاری کار دایی در تیم ملی را تمام شده میدانستند. فردای آن روز عازم جزیرهی کیش بودم و در آن حین، خبر رسمی اخراج دایی را شنیدم. رفتن او هم مانند آمدنش بسیار پر سر و صدا و غیر متعارف بود. چرا که هیچیک آها تصمیم فدراسیون نبود و دستور از بالا رسیدهبود؛ آن خوشحالی سعودیها مقابل چشمان رئیس جمهور، کار خودش را کردهبود…
در این بین همهی نگاهها به علی کفاشیان، رئیس وقت فدراسیون فوتبال، بود که پاسخگوی تمام این ماجراها باشد. چرا که او قبل از بازی گفتهبود حتی در صورت شکست هم دایی به کارش ادامه خواهد داد ولی فردای مسابقه و پس از جلسهی هیئت رئیسه که البته تصمیمگیر اصلی نبود، بیانیهی تغییر سرمربی تیم ملی را صادرکرد. در یکی از همین روزهای داغ داشتم در لابی هتلی در کیش قدم میزدم که ناگهان او را دیدم! ابتدا فکر کردم که اشتباه میکنم ولی بعد از نزدیک شدن و سلام کردن به وی فهمیدم خودش است. در آن فرصت کم راجع به حواشی رخ داده پرسیدم که طبق معمول با زرنگی مخصوص خود و استراتژی خنده، از پاسخدادن طفره رفت. همان شب او با ارتباط تصویری از فضای باز هتل، مهمان برنامهی نود بود که یکی از نودهای ماندگار شکل گرفت و کفاشیان علیرغم اصرار بر استقلال فدراسیون، بازندهی آن بحث بود ونهایتا در پاسخ به این سوال که حتی یک لیوان آب را هم بدون اجازهی دایی جابجا نمیکرده، گفت:” اصلا لیوانی دست ما نبوده! ” او همچنین از قطبی، مایلی کهن و تروسیه به عنوان گزینههای نیمکت تیم ملی یادکرد که بعدها افشین قطبی با یک سال تأخیر سرمربی ایران شد ( چرا که قرار بود سال گذشته و قبل از دایی سرمربی شود که در آخرین لحظات جای آنها عوض شد.) تا با یک معجزه و کسب سه برد، ما را به جام جهانی برساند که در دو گام اول هم موفق ظاهر شد ولی سرانجام در مقابل تیمی که ادعا میکرد مانند کفِ دستش از آن شناخت دارد، یعنی کرهی جنوبی متوقف شد تا جام جهانی ۲۰۱۰، در خرداد ۸۸ برای ایران به پایان برسد.
البته معتقدم ما صعود به جام جهانی را نه در سئول، بلکه در تهران هشت فروردین از دست دادیم تا بار دیگر ثابت شود: سالی که نکوست از بهارش پیداست…
سپهر رضانور
چقدر اعصابم خرد شد سر اين بازي الان اينو خوندم ياد اون روز افتادم بيشتر اعصابم خرد شد ?
Che khoob zadim sefarate arabestan ro terkondim ??